راستش توی خیابونای تهران زیادی 206 هست، همه هم شکل همن، فقط تو بعضی چیزها با هم فرق دارن...
مثلا حد فاصل همت شرق تا ورودی امام علی جنوب، حداقل 43 تا 206 میشه دید که همشونم رنگشون خاکستریه، ولی هیچکدوم اونطور که باید نیستن؛ یعنی یا زیادی نو ان، یا رو دراشون ازین اسفنجای "من نوئم توروخدا توجه کنید" هست، یا پلاکشون اونجوری نیستن که مدنظره. اصلا یه مسئله مهم که باید بهش رسیدگی بشه اینه که 206 و 207 زیادی شبیه همن؛ و اگه آدم از توی آینههای بغل دنبالشون بگرده، یه وقتایی ممکنه اشتباهشون بگیره.
حالا فکر کن این وسط، توی ترافیکی که کلافهات کرده، البته کلافگیت بیشتر به خاطر اینه که حوصله آهنگ نداری ولی سکوت هم کرکننده است، گوشیت اعلام میکنه که "هوی، قرصای شبت یادت نره"؛ بعد باید دست کنی توی کیف سفیدت و ظرف قرص سفید روزای سه شنبه رو پیدا کنی که قرصا رو بندازی بالا حالا شاید دلت آروم تر شد، بعد حرص بخوری از این تجمع رنگ سفید دور و برت.
دوباره از آینه چشم میاندازی به ماشینهای اطراف و میبینی که 206 های سفید خیلی زیادن، 206 های مشکی بیشتر، اما خاکستریها خوشبختانه کمترن؛ با این وجود، هیچ کدوم حرف وسطشون ی نیست، اگه باشه زیر ایرانشون 21 نیست، اگه باشه رانندشون مرد نیست، اگه باشه اون مرد سیگاری نیست، اگر باشه چشمای مرد قهوهای نیست، اگه باشه، اونی که باید نیست...
از حد فاصل شمال امام علی از همت تا ورودی دولت آباد ولی، اونجا که فقط ده دقیقه مونده به خونه، تعداد 206 ها کمتره. البته دقت کردن به ماشینهای اطراف وقتی داری با سرعت صدتا میری و پیچی روی پل چون میخوای اون پرایدی که پشتت نوربالا زد رو بگیری و تلافی کنی یا خشمتو خالی کنی سرش، خیلی راحت نیست، حالا اگه بتونی دقت کنی هم رنگشون خاکستری نیست، اگه باشن حرف وسطشون ی نیست، اگه باشن زیر ایرانشون 21 نیست ، اگه باشن ...
تهش اینکه هیچکس حواسش نیست که توی این شهر شلوغ پلوغ زیادی 206 هست، که همهی 206 و 207 تا زیادی شبیه همن، که بین این همه ماشین پیدا کردن یه 206 خاکستری ایران 21 که رانندش فرد مورد نظرت باشه اصلا راحت نیست، حالا هرچقدرم اتوبانا رو بالا و پایین کنی، که دل لامصب توی همهی گذرگاههای شرقی، جلوی همه ایستگاههای اتوبوس، با بوی همهی هاتداگها و خیلی چیزای دیگه ترک ترک میشه از تنگی.
پس نهایتش اینه که تو این گشت زنیهای مداوم، به قول سید علی صالحی، با صدای خسرو خسروو شکیبایی،
" از خانه که میآیی،
یک دستمال سفید،
پاکتی سیگار،
گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور،
احتمال گریستن ما بسیار است...".