ولى اگر براى دوام این بقا، دیگر نتوانستیم دست انسان هاى محبوبمان را بگیریم، تمام ارتباطمان وابسته به اختراع وینت صرف و باب کان (مخترعان اینترنت) شد، اگر دوست داشتن هایمان در قلب هاى رنگ و وارنگ مجازى خلاصه ماند، بقا به چه کارمان مى آید؟ اگر این حیات شیوه اى نباتى پیدا کرد که فقط زنده بمانیم ولى بدون لمس و نگاهى نزدیک به آنچه پیش ازین روحمان را زنده نگه مى داشت، آن وقت چه؟! زندگى در جزئیاتْ زیباست، در چهره ى رفیقت وقتى که دیر مى رسى و او پشت در قطار توى ایستگاه ایستاده و با عصبانیت نگاهت مى کند؛ در ضربه اى که با نوک کفش به پاى رفیقت مى زنى که حرف زدن را متوقف کند چون فرد مورد نظر پشت سر اوست، در چاى سردى که وقتى سفارشش دادى داغ بود ولى گرم بحث شدى و آن را یادت رفت، در برخورد یک دست روى شانه ات وقتى حرفى براى گفتن ندارى؛اگر ده سال بعد هنوز پشت پنجره ایستاده بودیم و تمام این جزئیات به بهانه ى بقا و حیات چند روز بیشتر در روزهاى رفته ماند و تکرار نشد، آن وقت چه؟ ارزشش را داشت؟
#روزپنجاهوششم_قرنطینه
#کروناویروس